بعد از جشنواره‌اي كه در كنار درياچه اروميه برگزار شد ، آقاي طاهر رضازاده نقدي بر اجراي "پیشکش" نوشتند.

و حالا خانم نوشين نفيسي از هنرمندان هنر محيطي بر نقد آقاي رضا زاده نقدي نوشته‌اند كه در اينجا آن نوشته را مي‌توانيد بخوانيد و نقد آقاي رضازاده را می توانید در وب آقاي مكتبي بخوانید.

در هفته آینده متنی به روی وب منتشر می کنم که چگونگی نگاه و اعتقاد و حس خودم را در مورد این اجرا و چگونگی بوجود آمدن این ایده و چرایی ادامه آن و تغییرات نوشته هایم در مورد این کار ، توضیح خواهم داد.

 

در مورد نقد آقای رضازاده

ابتدا خوشحالیم را از برخورد جدی و موشکافانه یکی از دوستان علاقمند به هنر محیطی ـ آقای رضازاده ـ ابراز می کنم. و از آنجا که معتقدم برخورد دقیق و جدی هر یک از ما منجر به پر بار شدن بحث و تبادل نظر در عرصه هنر محیطی وشناسائی  دقیق‌تر مباحث نظری در این حوزه می شود،بر آن شدم تا نظر خود را در مورد مقاله آقای رضازاده در بخشی که به نقد و بررسی یکی از پرفورمنس های خانم تارا گودرزی می پردازد ، بیان دارم.

صحبت ایشان درمورد یکی از اجرا های خانم گودرزی است که در وبلاگ ایشان ، در جايی تحت عنوان" آلودگی" ، جای دیگر "پوشش" و دست آخر"پیشکش" معرفی شده است.ایشان ابتدا در جشنواره 17 با پاشیدن آب سیاه (آب ذغال ظاهرا) و سپس در هرمز با آب آغشته به خاک سرخ و در برخی جاها با  آب شور یا آب لجن آلود بر پیکر پیچیده  در چادر سپید خود، از این اجرا عکس هایی تهیه کرده و در معرض نمایش گذاشته اند.  تعبیر خود خانم گودرزی از این کار از لا به لای صحبت های ایشان در وبلاگشان  بدین صورت مطرح می شود :

پاک آفریده شدم

همچون فرشتگان

طلب اختیار کردم

آلوده شدم

 

 روی آلوده شدن تاکید دارد.

در جایی دیگر ، در بخش پوشش:" در هر مکانی چادرم را میزبان ذره ای از محیط می کنم. این کاردر من تصویری از قربانی شدن بر جای می گذارد.انگار که وجودم را هدیه داده‌ام به این همه عظمت موجود در طبیعت  و این برایم زیباست."

 تاکید بر روی پوشش و قربانی کردن خود.

در جایی پیش‌کش نام نهاده" چادرم را به سر می کنم چون در بیشتر سال های عمر  با هم بوده ایم ، از نه سالگی، گاهی با عشق و گاهی با تنفر. حال فقط لذت است که می برم. از یکدستی و سفیدیش، بی نقشی اش. خود را با این همه سپیدی پیش کش می نمایم به عظمتی بی انتها."

تاکید روی بی نقشی و سپیدی پوشش (یا خودش) و پیش کش کردنش به عظمتی بی انتها.

در جایی دیگر می گوید:"در زمان اجرا حس یک قربانی را دارم. البته این احساس ناخوشایند نیست و قربانی شدن را گاه زیبا می بینم"

این تعبیر چندگانه و  شاید چند لایه تارا از کار خود،کم کم  برخود او نیز مکشوف می شود.

                                                 *        *        *

آقای رضازاده در مقاله خود  لحظه برخورد آب با بدن هنرمند را ، لحظه ای فرازمانی و فراواقعی ارزیابی می کند که اشاراتی تلویحی به ابراهیم در آتش و مسیح مصلوب دارد. لحظه ای که بیننده را بر  آن  می دارد تا خود را در آستانه وقوع امری معنوی ، با شکوه ، تحسین آمیز و در عین حال رقت انگیز قرار دهد.

ایشان در توضیح بیشتر می گویند چون هم طبیعت و هم هنرمند آفریننده اند ، هنرمند خود را با طبیعت هم ذات پنداری می کند. و بنابراین این قربانی نه به دستور معنوی طبیعت بلکه داوطلبانه از سوی هنرمند صورت می گیرد."هنرمند وجود خود را نثار بقای  هم ذات خویش می کند. طبیعت در حال از بین رفتن است. او خاک سرخ می شود و یا گل سیاه....هدف نهایی او از قربانی شدن به ماده ای طبیعی تبدیل شدن و هستی دوباره دادن به آن است....او به نوعی از خودگذشتگی برای جبران شری که دیگرانش به وجود آورده اند... این جاست  که لایه های ظریفی از مفهوم  شفابخشی را در عمق اجرای خود دارد....رسالتی پیامبرگونه برای نجات جامعه خویش بر عهده گرفته. برای همین , عمل قربانی شدن هنرمند علاوه بر بازسازی حیات در طبیعت ، طلب شفای معنوی یا خواهش روان درستی برای انسان امروز است....او با نثار جان خود برای هم نوعانش ، طلب بخشش کرده است."

بی شک تعابیر آقای رضازاده که رسالتی پیامبرگونه برای این اجرا قائل است ، تعبیر زیبایی است. اما من چندان با این تعبیر موافق نیستم. در مقاله ایشان دو سوال برای من پیش می آید : 1. هنرمند چه چیزی از خود را فدا می کند؟ ما‌به‌ازاء نثار جان خود در این اجرا چه چیزی است؟ 2. آیا در این کنش هنرمند ، یکی شدن و وحدت با طبیعت صورت می گیرد؟ اصلا تعبیرما از این یگانگی چیست؟

قبل از هر چیز بد نیست نگاهی به مفهوم قربانی در باورهای کهن و اسلام بیندازیم.

میرچاالیاده در صفحه 324 در کتاب "رساله ای در تاریخ ادیان" می گوید : " معنای قربانی های انسان را باید در نظریه کهن احیای نو به نوبه ی قوای قدسی جست. مسلما هر آیین یا طرح داستانی نمایشی که هدفش احیای " قوه " ای است ، خود تکرار عملی آغازین در مقوله آفرینش کیهان است که در روز ازل صورت گرفته است. قربانی برای تجدید حیات ،" تکرار" آیینی آفرینش است. "

بدین ترتیب در واقع قربانی چیزی از خود ( مالکیتی – جایگزینی – بخشی از خود) را فدیه می کند تا در مقابل، نیرویی قدسی را کسب کند. او چیزی را از دست می دهد ، می بخشد ، تا چیزی را به دست آورد.

آقای مهرداد بهار در کتاب " از اسطوره تا تاریخ "  در صفحه 8-297 می گوید" قربانی کردن در کهن ترین شکل خود ، قربانی انسان بوده است. در جدیدترین شکل خود قربانی کردن حیوان است و این روایت قربانی کردن اسماعیل یا بعد گوسفند به جای او ، این دوره تحولی را این وسط می‌رساند از یک بن انسانی به یک بن حیوانی ..... گوشت و خون موجود قربانی شونده را به گیاهان و جانوران و به خود انسان می دادند و معمولا خون را بر مزارع می پاشیدند و معتقد بودند که سبب رشد می شودو خام‌خام گوشت و خون را می خوردند و گمان می کردند که این به ما قدرت آن جانور را می بخشد .... در واقع یک نوع انتقال انرژی ،انتقال نیرو از قربانی شونده به قربانی کننده. "

میرچا الیاده مثال های بسیار جالبی در مورد قربانی بیان می کند که به طور خلاصه به این شرح است:

- پاشیدن قطراتی از شیر مادران قبل از بذر پاشی در شیارهای کشتزار توسط زنان فنلاندی .

- تقدیم پیش کشی هایی به مردگان ، تبدیل جادوی کشتزاری که هنوز بی‌بر است به زمینی حاصل خیز یا به طور ساده تاثیر زن زاینده و مادر در تخم پاشی و کاشت از راه هم دلی و هم نفسی.

- قبل از بذر افشانی ، ریختن بخشی از بذر ها بیرون از شیارها  و بدین ترتیب هدیه بذر ابتدا به ارواح مختلف : مردگان ، باد ها و الهه گندم. و همچنین در نخستین برداشت اولین خوشه های گندم را برای مرغان یا برای ارواح " سه باکره " و یا " مادر گندم " نهادند.

- قربانی کردن نخستین نوزاد گوسفند و خوردن گوشت آن به اتفاق سایر کشاورزان و پاشیدن خونش بر زمین و نگه داشتن قطعاتی برای روح یا فرشته زمین.

- حتی در برخی اقوام آمریکایی به عنوان مثال پونی ها پیکر دختر جوان قربانی شده را پاره پاره کرده و هر پاره را در کشتزاری مدفون می ساختند . و سپس سر و استخوانش را سوزانده و خاکستر آن را بر کشتزار می پاشیدند. (صفحات 315 تا 326 رساله تاریخ ادیان)

در دین اسلام نیز قربانی به سه صورت ، قربانی توسط حاجیان ( که نمادی از عبودیت فرد زائر به خدا و دریغ نکردن از جان و مال خویش در راه معبود ) و نذر کردن ( قربانی کردن برای رفع خطر و شر) و عقیقه کردن گوسفند ( قربانی کردن گوسفند برای نوزاد و پخش گوشت آن به افراد نیازمند . جالب است که پدر و مادر نوزاد خودشان نباید این گوشت را بخورند و تمام استخوان های گوسفند قربانی پس از پخت حتما باید دفن شده و دور ریخته نشود. ) می باشد. در هر کدام از انواع این قربانی ها ، قربانی شونده بخشی از وجود خود را برای به دست آوردن نیروی قدسی  برای خودش یا در اکثریت مواقع برای خانواده و قبیله اش فدا می کند.

                                               *        *        *   

اجرای خانم گودرزی به دلایل زیر ، اجرایی تاثیر گذار و قابل توجه است :

1. این پرفورمنس یک کار مشارکتی دقیق است . مشارکتی که از کنش هماهنگ سه مجری به وقوع می پیوندد.کسی که آب را به شدت بر انسانی که ایستاده می پاشد ، کسی که ایستاده و مورد ریزش آب قرار می گیرد و عکاس که این لحظه را ثبت می کند.همکاری این سه نفر باهم بدین صورت موفق و قابل توجه است.

2. ثبت این لحظه فرازمانی ، فراواقعی (به قول آقای رضازاده ) و فیریز کردن لحظه ریزش آب بر پیکر هنرمند تاثیری به یاد ماندنی دارد و لحظه زیبایی است. گرچه عکاسان و هنرمندان محیطی دیگری نیز این لحظه های گذرا را ثبت کرده اند ، اما این لحظه در هر کار  تاثیر جادوئی خود را می گذارد.

3. اما وجه دیگر کار خانم گودرزی و تاثیر گذاری آن بر می گردد به واکنش هنرمند نسبت به این تهاجم طبیعت.زنی در چادری سپید ( که بسیار با ر نمادین و معنایی دار د : پاکی و بی نقشی ) مظلومانه ایستاده است و ظاهرا بی خبر از همه جا ، نا گهان آبی آلوده و سرد سر تا پای او را می‌آلاید .آب آلوده (به سیاهی یا خون رنگ ) چون هیولایی بی شکل بر او شلاق می کشد و زن بدون هیچ عکس العملی حتی کوچکترین حسی در چهره ، در مقابل این تعرض آرام می ماند.

 حسی که از این پرفورمنس به بیننده منتقل می شود، درست مثل حس اولیه خود خانم گودرزی حس آلوده شدن  و به ضم من البته تحقیر شدن و قربانی بودن را در بر دارد . انفعال زن و از دست رفتن صیانت نفسش در مقابل تعرض طبیعت نشانی از قربانی بودن اوست. او خود را قربانی نمی کند تا نیرویی قدسی بیابد یا با طبیعت یگانه شود. او بدون حتی کلامی در اعتراض، خود را در معرض این تهاجم قرار می دهد.

البته از زاویه دیگری نیز می توان به این ماجرا نگاه کرد.ممکن است  هنرمند بخواهد ترسیم کننده  "قربانی بودن" انسان یا زن در مقابل تهاجم و تعرض باشد.تعرض ناگهانی نیرویی مهاجم ،آب سیاه یا قرمز (که بار معنایی نمادین خاصی دارد) و زن منتظرش نیست.... در اجرا با آب سرخ هرمز ،حتی انگار این زن قربانی، در خون خود شستشو می کند.  

درست به خاطر نوع ارتباط زن با طبیعت ، که به نظر متقابل و از سر مهربانی وعشق نمی رسد،  بحث یکی شدن و یگانگی با طبیعت منتفی می شود.. اینجا نه تنها زن با طبیعت یگانه نمی شود ، بلکه عزت نفس خویش را وا می نهد !

                                                                                               نوشین نفیسی آذر ۸۸